قند و عسل مامان زبون می ریزه...
میخام از شیرین زبونیای پسر نازم بگم که هر روز یه سورپرایز برامون داره و کلی با زبونش و اداهاش دل ما رو میبره عزیز دختل نازم... پسر شیرین زبونم جدیدا نقش بابایی رو بازی میکنه و به من میگه تو هم دختل من باش اون وقت با اون زبون شیرینش میاد به من میگه: عزیز دختل نازم بلات چی خلیدم؟ منم میگم چی خریدی بابایی؟ اونوقت اسباب بازیاشو که گذاشته توی یه پلاستیک میاره به من میده و میگه دوست دالی ؟ اگه دختل خوبی باسی زود زود و هی هی بلات اسباب بازی میخلم. زین گیدیم... دیروز بابایی داره پارسایی رو نصیحتش میکنه و میگه زندگیم عزیز دلم نباید خونه رو بهم بریزی ببین مامانیو خسته کردی... این جمله ی ...