گل پسرم بزرگ شده داره میره مدرسه
عزیز دل مامان،... وقتی تازه به دنیا اومده بودی و بغلت میکردم و دستای کوچولوتو تو دستام میگرفتم، وقتی برای اولین بار مداد دستت دادم و تو روی کاغذ خط خطی کردی، وقتی سعی میکردم شعر یادت بدم و تو با شیرین زبونی منحصر به فردت کلمات رو تکرار میکردی... ، اینکه تو رو تو لباس مدرسه بینم چقدر دور به نظرم می اومد درست پنج سال و پنج ماه و بیست و سه روز به سرعت برق گذشت، و من امروز دیدم شاخه گل قشنگم، ثمره ی عشق مامان و بابا، امید زندگیمون، تو لباس مدرسه ساعت 8 صبح آماده است برای پا گذاشتن تو یه محیط جدید. بذار یه اعترافی کنم از طرفی با دیدنت تو لباس و تیپ مدرسه تو پوست خودم نمی گنجیدم ، از طرفی هنوز ازم دور نشده دل تنگت بودم ، ...