پسلم میله مهد توتک
از ابتدای اردیبهشت ماه پسر کوچولوی من میره مهد کودک
اوایل خیلی نگران بودم که شاید تو مهد بی تابی کنه ولی از همون روز اول خیلی خوب با مربی و دیگر پرسنل اونجا اخت شد
البته تو این یکماه یه مشکلاتی هم پیش اومد مثلا هفته ی دوم مهد بود که یه بیست دقیقه ای دیر کردم (آخه تو این مرکز بچه های مهد کودکی برای اینکه شاید براشون سخت باشه زود بیدار بشن یک ساعت دیرتر میرن یعنی بجای 8 ساعت 9 و در عوض یک ساعت دیرتر از بچه های آمادگی و پیش دبستانی بیرون میان یعنی ساعت 1 بجای 12 و من ساعت دوازده و بیست رفتم پارسا هم بخاطر رفتن بچه های کلاس بالایی فکر کرده بود که جا مونده )
و از مهد زنگ زدن که پارسا داره گریه میکنه وقتی با عجله خودمو رسوندم اونجا دوید تو بغلم و گفت:"مامانی من خیلی گریه کردم چون هر جا رو نیگا کردم مامانی نبود من خیلی ناراحتم" اون حالت نگرانی و غصه ی چشاش هیچ وقت یادم نمیره، کی می دونه تو اون دل کوچولوش چه فکرایی کرده بود
همون روز بعد از ظهر طفلی پسرم شدیداً تب کرد برای همین چند روز نبردمش مهد و کلی با حرف زدن و توجه زیاد مطمئنش کردم که هر طور شده حتما دنبالش میرم و یادم نمیره که بیارمش
اینطوری شد که قرار شد فعلا تا بچه های کلاس بالایی تعطیل میشن من همون ساعت 12 بیارمش
این وسط پسرم دو دفعه هم سرماخورده، البته این دفعه ی دومیه بخاطر این بود که اون اولیه کاملا خوب نشده بوده و عفونت یه کوچولو مونده بوده که الان گوشهاش هم عفونت کرده این دو روز آخر ماه رو هم بخاطر گوش دردش نبردمش مهد تا خوب شه و از شنبه به امید خدا دوباره بره
ولی خوب از این مشکلاتش که بگذریم مزایایی هم داشته مهد رفتن، مثلا ارتباطات اجتماعیش خیلی خوب تر شده؛ دیگه از سلام دادن خجالت نمیکشه، حرفهاش رو بدون خجالت میزنه، شعر می خونه و به اهمیت یاد گرفتن شعر پی برده چون من قبلا هر چی باهاش کار میکردم که شعر یادش بدم اصلا علاقه ای به حفظ کردن شعر یا ادای صحیح کلمات نشون نمی داد، کلا حرف زدنش هم بهتر شده
علاوه بر این رفتارهای خوبی هم یاد گرفته اینکه از حقش دفاع کنه، و در مواردی بازی مشارکتی با بچه های دیگه و...
امیدوارم این مهد رفتنش زمینه رو برای رشد فکری و ذهنی و تعاملات اجتماعیش فراهم کنه و باعث خیر تو زندگیش باشه