حمله یک هیولا به پارسا!!!
باسلام
یه اتفاق با مزه برای پارسا افتاده که دیدم جالبه اینجا ثبتش کنم، دیروز حوالی ظهر بود که پارسا نشسته بود داشت ناهار میخورد و همزمان تلویزیون تماشا میکرد
اینجانب هم چون سحر بیدار شده بودم و بعدش هم خوابم نبرده بود گیج خواب بودم این بود که از اینکه پارسایی سرش گرم بود استفاده کردم خواستم یه کم
دراز بکشم.
تازه چشم گرم شده بود که صدای گریه ی پارسایی رو از اتاق خواب شنیدم، بلند شدم و خودمو به اتاق خواب رسوندم و دیدم بچه ام صورتش پر اشکه و داره میگه حالا چیکار کنم مامانی یه هیولا به من حمله کرد؛ خیلی ترسیدم....
بغلش کردم و گفتم کو عزیزم بریم هیولا رو نشونم بده ببینم اومدیم تو پذیرایی و دیدم چون در تراس باز بوده یه یاکریم(از این کبوتر بنفشها) اومده تو و پشت پنجره مونده و خودشو داره به شیشه می کوبه.
رفتم آروم یاکریمه رو دستم گرفتم و دیدم طفلی بالش زخمیه، خلاصه آوردم پیش پارسا و کلی نازش کردم تا اعتماد پارسا رو جلب کردم که بیاد بهش دست بزنه، آخرش با احتیاط یه ناز کرد و گفتم خیلی خوب بذار یکم پماد بتامتازون به بالش بزنیم و ولش کنیم بره پیش مامان و باباش که الان خیلی نگرانش شدن، بالاخره فسقلی رضایت داد و یا کریمه رو ولش کردیم رفت.
حالا یه قصه به قصه های موقع خواب این جوجو اضافه شده اونم قصه یاکریم کوچولوییه که بدون اجازه مامان و باباش رفت بیرون و کلاغه بهش حمله کرد و بقیه ماجرا...