پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

پسر گل مامان و بابا

آدم آهنی

این آدم آهنی قشنگ هم هدیه عمه آذر و عمو توفیق نازنین هستش  که از همینجا بابت این هدیه خوشگل ازشون تشکر میکنیم آقا پارسا اسم این آدم آهنی رو مگا ترون گذاشته یا به قول خودش:"مگاتلون" ...
12 آذر 1392

آتش نشانی 2

بعد منهدم شدن ماشین آتش نشانی قبلی، آقا پارسا که یه روز از بابایی خواسته بود تا عکس ماشین آتش نشانی براش از تو اینترنت دانلود کنه اتفاقی یکی از عکسها همین عکس ماشین آتش نشانی قبلی در اومد ٰ ما هم یه اشتباهی کردیم و گفتیم که پارسا ببین این ماشینه مال تو بود ها ولی الان شکوندیش! گفتن این حرف همون و پیله کردن آقا پارسا که من این ماشینمو میخام همانا.. هر چی گفتیم عزیزم اون ماشینه داغون شده بود انداختیمش دور، باز میگفت باشه من همون شکسته اش رو میخام و هر چی میگفتیم تا صبح صبر کن میریم یکی دیگه میخریم داد و گریه اش بیشتر بلند میشد که الا و بلا من همینو میخام خلاصه این وضع از غروب تا ساعت 12 شب ادامه داشت و همچنین از فردا صبح تا بابایی از سر...
11 آذر 1392

دستها بالا ماست خیار!!!

سلام   بابایی پارسا براش یه اسلحه گرفته و پارسا خیلی ازش خوشش میاد مهد میره با خودش میبره، میخوابه با خودش می برتش تو رختخواب خلاصه از خودش جداش نمیکنه روز اولی بابایی همه ی قسمتهای مختلف اسلحه رو یادش داده و ماشالله همه ش رو یاد گرفته و دونه به دونه اسم همه رو میگه دیروز وقت شام یه کلاه داره که گذاشته سرش و میگه من پلیس شدم بابایی دستا بالا، مامانی دستا بالا ما هم هی میگفتیم که اسلحه رو بذار کنار و بیا شامتو بخور ولی کو گوش شنوا وقتی اصرار ما رو برای سر سفره نشستن و شام خوردن دید یهو اسلحه رو به طرف بشقابش گرفته و میگه شام، دستا بالا میزنم داغونت میکنم ها.... ماست خیار دستا بالا، نون ...
23 خرداد 1392