پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

پسر گل مامان و بابا

چتر با کاربردهای عجیب و غریب

چند روز پیش برای خرید چند تا چیز کوچیک به یه فروشگاه رفتم و پارسایی این چتر رو اونجا دید و عاشقش شد اینه که براش خریدیم  اما استفاده های جالبی که پارسایی از این چتره میکنه ما رو متعجب میکنه مثلا تو عکس پایین پسرم طاووس شده چطوری؟ چتره رو تو حالت بسته میگیره پشتش و میگه ببینین من طاووسم، الان پرهای دمم رو باز میکنم ببینین چه پرهای قشنگی دارم بعد یهو چتره رو باز میکنه  و یه عشوه ای میاد که نگو... یه موقعهایی هم چتر رو میذاره رو شونه اش و میگه من الان پروانه شدم بعد میره بالای دسته های مبل و از اونجا میپره پایین و میگه دارم پرواز میکنم "به گمونم تا بارون بیاد کار فنرهای چتره رو میسازه" البته این...
3 آذر 1393

مگاتران و مینی کان (خلاقیت یعنی همین)

حتما کارتون رباطهای مبدل رو دیدین، آقا پارسای ما عاشق شخصیتهای این کارتون زیباست و همیشه فکرش حول و حوش اتفاقات و شخصیتهای این کارتون میگرده و این رباطهایی که ساخته  مگاتران و مینی کان هستن. ...
3 آذر 1393

هواپیمای جنگی گریز از رادار و....

این هواپیمای جنگی رو روز شنبه 15 شهریور برای آقا پارسا خریدیم و طبق معمول همه اسباب بازیها رفتن کنار و این شد سوگلی آقا پارسا و شب تو تخت پارسایی خوابید  یکشنبه در بالای هواپیما رو (قسمتی که کابین خلبانه مثلا) کشف کرد و چسبش رو باز کرد  باید اعتراف کنم من عمرا پی میبردم به این که اینجا باز میشه ولی خوب کنجکاوی بچه ها خارق العاده است و ... دوشنبه لولای این در شکست   به همین سادگی؛ (منهم یکم دعواش کردم چون روز قبل بهش در مورد شکستن لولای این در هشدار داده بودم و ازش خواسته بودم که دیگه باز و بسته ش نکنه) در ضمن یه چیز تیزی هم پیدا کرده بود و کشیده بود رو صفحه تلویزیون و همین باعث خش برداش...
19 شهريور 1393

پارسا و بابایی رفتن خونه ی آمبولانسها

آقا پارسای ما عاشق ماشینهاست خصوصا آتش نشانی و آمبولانس و بیل مکانیکی و تریلی و...  دیگه هر وقت اینا رو تو خیابون ببینه آنچنان ذوقی میکنه که نگو اردیبهشت ماه دایی مهدی مریض شد و بیمارستان بستری شد و دو هفته ای ما یه روز در میان میرفتیم بیمارستان عیادت دایی مهدی ، ولی آقا پارسا با یک تیر دو نشون میزد چون هر دفعه بعد از عیادت ما رو می کشوند طرف اورژانس بیمارستان (به قول خودش خونه ی آمبولانسها)تا اونجا آمبولانسها رو هم ببینه یه بار هم که طبق معمول رفتیم خونه آمبولانسها ؛ یکی شون از یه شهر دیگه مریض آورده بود و دکتر و راننده سوار شده بودن و داشتن برمیگشتن پارسا تا اونها رو دید با ذوق دوید طرف آمبولانس و ر...
5 مرداد 1393