پارساپارسا، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

پسر گل مامان و بابا

اولین مسافرت با قطار

1394/1/12 12:42
1,089 بازدید
اشتراک گذاری

اواخر اسفند ماه سال 93 یه مسافرت به جلفا داشتیم اونهم با قطار....

به خاطر نزدیکی منزل ما به راه آهن همیشه صدای سوت قطار تو خونه ما شنیده میشه و پارسایی هر دفعه صدای سوت قطار رو میشنید میگفت: مامانی میشه ما هم سوار قطار شیم بریم سنندج؟!! و من با شرمندگی میگفتم آخه نمیشه که مامان تبریز به سنندج که قطار نداره، یه بار هم که مامان جون(مامان بزرگ مادری) داشتن میرفتن مشهد پارسا با حسرت گفت: مامانی میشه منو ببری پیش قطار بهش دست بزنم و از نزدیک ببینمش؟ ولی خوب نذاشتن خیلی نزدیک قطار شیم و از پشت شیشه حرکت قطارو نیگا کردیم

خلاصه این حسرت قطار سوار شدن تو دل بچه ام مونده بود و منو آتیش میزد....

اگه درست یادم باشه هفته دوم اسفند ماه بود که یه جمع حدوداً 20 نفری از فامیل و دوستان از جمله مامان جون و زندایی ها و خاله و... قرار گذاشتیم برای خرید نوروز یه سر بریم جلفا اونهم باچی؟ با قطار...

بالاخره آرزوی پسر گلم به حقیقت پیوست و سوار قطار شد و باید بگم تنها کسی که از این مسافرت یه روزه نهایت لذت رو برد پارسای من بود، از لحظه ای که وارد قطار شدیم مدام ذوق میکرد و میگفت: هورا هورا هووووووورا، هورا هورا هووووورا

این عکسها هم مربوط میشه به همون مسافرت یه روزه به جلفا و خرید آقا پارسا، البته با قطارررررر:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)