حرفهای الکی الکی
پسر نازم وقتی تو تاکسی میشینیم که بریم جایی شیرین زبونیاش گل میکنه هی با آقای راننده حرف میزنه و زبون می ریزه و دل می بره
هفته قبل سوار ماشین شدیم که بریم خونه مامان جون؛ پارسایی آقای راننده رو صدا کرده و میگه: "عمو من مگاترانم و شما سایکلونسی، خوب؟... من الان میخام بیام مینی کانت رو بگیرم بردارم برای خودم "
(حالا اینا رو تصور کنین با زبون پارسا چی مییییییشه...؛ همینجوریش هم حرفهای عادیشو همه متوجه نمیشن چه برسه یکی در جریان کارتونهایی که میبینه هم نباشه)
بنده خدا آقای راننده هم متوجه نشدن پارسایی چی گفت و همینطوری میگفتن آره... آره...
بابایی هم که قبلا طعم موافقت الکی با حرفهای پارسایی رو چشیده بود، از ترس اینکه با موافقت آقای راننده، پارسا یه بلایی سر این بیچاره هم نیاره ازش پرسید که متوجه شدین چی گفت پارسا؟ و ایشون گفتن نه راستش متوجه نشدم چی شد
خلاصه بابایی داشت ترجمه میکرد حرفای پارسا رو که یهو این جوجو پریده وسط حرفهای بابایی و میگه:" عمو نفهمیدی چی میگم نه؟ نگران نباش داشتم حرفهای الکی الکی میزدم من خیلی حرفهای الکی میزنم نگران نباش..."